قارچها از دیرباز برای بشریت یک تهدید جدی بودهاند؛ اما این روزها و با ظهور قارچ سیاه کشنده در هند، زنگ خطر در سراسر جهان به صدا درآمده است.
چهارمین هفتهی ماه ژوئن سال ۲۰۲۰ میلادی در میانهی موج دوم همهگیری بیماری کرونا، آمار مبتلایان به این بیماری در ایالات متحده از ۲.۴ میلیون نفر عبور کرده بود و میزان مرگ و میر ناشی از این بیماری نیز به رقم غیرقابل تصور ۱۲۵ هزار نفر رسیده بود. در میانهی این بحران، شبی در آتلانتا، تام چیلر مانند همیشه در دفتر کار خود پشت میز کامپیوتر نشسته بود و ایمیلهایش را میخواند که ناگهان با پیامی تکان دهنده مواجه شد.
تام چیلر یک پزشک و اپیدمولوژیست (همهگیر شناس) است و در زمان پیش از همهگیری کرونا، در مرکز کنترل و پیشگیری بیماری ایالات متحده (CDC) رئیس یکی از بخشها بود. در واقع، او مسئول بخشی است که تهدیدات بهداشتی ناشی از قارچها مانند کپکها و مخمرها را کنترل میکند. وقتی که در ماه مارس سال ۲۰۲۰ ایالات متحده به خطر این ویروس جدید پی برده بود، شهر نیویورک را قرنطینه کرد و CDC نیز به تمام کارمندان خود گفت که در خانه بمانند و بهصورت دورکاری کارها را انجام دهند. در همان زمان بود که تام چیلر نیز تخصص خود را کنار گذاشت. از آن زمان به بعد، چیلر بخشی از تلاش ناامید کنندهی آژانس بهداشت عمومی علیه بیماری کووید ۱۹ بوده است. کارمندان این اداره، با بخشهای ایالتی کار میکردند و گزارشات مربوط به موارد مرگ و میر را نگهداری میکردند.
تام چیلر از این کار خسته شده بود و استعفا داد و به کار قبلی خود بازگشت. او ایمیل تکان دهندهای را که آن شب در دفتر کار خود دریافت کرده بود به فراموشی سپرده بود؛ اما مجدداً به سراغ صندوق ایمیلهای دریافتی رفت. آن شب، یکی از کارمندانش ایمیلی را در مورد یک مشکل جدید برای او فرستاده بود. بیمارستانهای نزدیک لسآنجلس که با موجی از بیماران مبتلا به کووید ۱۹ مواجه شده بودند، یک مشکل جدید را گزارش داده بودند: در برخی از بیماران علاوه بر کووید ۱۹، یک عفونت دیگر نیز توسعه یافته بود. در این بیماران، قارچی بهنام «کاندیدا اوریس» که بسیار نادر است ظهور کرده بود و به دنبال همین موضوع نیز سراسر ایالت به حالت آماده باش درآمد.
تام چیلر در مورد کاندیدا اوریس اطلاعات زیادی دارد؛ در واقع، او بیش از هر فرد دیگری در ایالات متحده در مورد این قارچ نادر و خطرناک اطلاعات دارد. تقریباً ۴ سال پیش، او و CDC یک بولتن فوری را به تمام بیمارستانهای کشور ارسال کردند و از آنها خواستند که مراقب باشند. در آن زمان هنوز این قارچ در ایالات متحده ظاهر نشده بود؛ اما دکتر چیلر که با همتایان خود در دیگر کشورها گفتگو کرده بود، میدانست هنگامی که این میکروب به سیستمهای درمانی آنها حمله کرده دقیقاً چه اتفاقی رخ داده است. این قارچ در برابر داروهای انگشتشماری که میتوان علیه او استفاده کرد، مقاومت کرده بود. این قارچ روی سطوح سخت و سرد رشد میکرد و پاک کنندههای شیمیایی اثری روی آن نداشتند. وقتی که این قارچ در بیمارستانهای دیگر کشورها ظهور کرده بود، کارکنان برای جلوگیری از شیوع آن مجبور شده بودند که تجهیزات، پردهها و دیوارهای مصنوعی را کاملاً از بین ببرند. این بیماری خیلی سریع شیوع پیدا کرد و دو سوم مبتلایان را به کام مرگ کشاند.
مدتی پس از هشدار صادر شده از سوی تام چیلر و CDC، قارچ کاندیدا اوریس وارد ایالات متحده شد. پیش از آغاز سال ۲۰۱۷ میلادی، ۱۶ نفر در ایالات متحده به آن مبتلا شدند که متأسفانه ۴ نفر از آنها جان باختند. از آن زمان، CDC حرکت و شیوع این قارچ را رصد میکند و آن را بهعنوان یکی از چند بیماری خطرناکی که بیمارستانها و پزشکان باید در مورد آن به آژانس گزارش دهند، طبقهبندی کرده است. تا پایان سال ۲۰۲۰، بیش از ۱۵۰۰ مورد ابتلا به قارچ کاندیدا اوریس در ۲۳ ایالت آمریکا به ثبت رسید. پیشتر کووید ۱۹ از راه رسیده بود و به شکل غیرقابل باوری افراد را میکشت؛ به همین دلیل تمام ظرفیت بیمارستانها به بیماران کرونایی اختصاص یافت و همهی پزشکان نیز تمام تلاش خود را برای مقابله با این ویروس جدید بهکار گرفتند و به نوعی میتوان گفت که از بیماریهای دیگر غافل شدند. اما از زمان شیوع همهگیری کرونا، تام چیلر در مورد تلاقی احتمالی آن با عفونتهای قارچی نگران بود.
در اولین گزارشهایی که در مورد موارد ابتلا به کووید ۱۹ از سوی دانشمندان چینی در نشریههای بینالمللی منتشر شد، حال بیماران بسیار وخیم و فاجعهبار توصیف شده بود. در این گزارشها آمده بود که بیماران به بخش مراقبتهای ویژه اعزام میشوند و هیچ دارویی بر علیه بیماری ندارند و همگی به ونتیلاتورها متصل هستند و برای سرکوب عفونت و التهاب به آنها انبوهی از داروها تزریق میشود. این کارهای دیوانهوار ممکن است بیماران را از شر ویروس نجات دهند؛ اما داروهای ضد ایمنی، باعث از کار افتادن دفاع طبیعی بدن میشوند و از سوی دیگر طیف گستردهی آنتیبیوتیکها نیز باعث از بین رفتن باکتریهای مفیدی میشوند که وظیفهی کنترل میکروبها را بر عهده دارند. به این ترتیب، بیماران در برابر سایر عوامل بیماریزا که ممکن است در نزدیکی آنها حضور داشته باشند، آسیب پذیر خواهند شد.
چیلر و همکارانش خیلی بیسر و صدا با همتایان خود در ایالات متحده و اروپا تماس گرفتند و خواستند که اگر علائمی در خصوص شیوع قارچ به علت کرونا را دیدند، حتماً آن را گزارش دهند. پس از آن، گزارشهایی مربوط به شیوع عفونتهای قارچی در هند، ایتالیا، کلمبیا، آلمان، اتریش، بلژیک، ایرلند، هلند و فرانسه به دست تام چیلر رسید. حالا این قارچ کشنده در ایالات متحده نیز حضور دارد و افرادی را مبتلا کرده است. همین امر باعث شده که قارچهای عفونی کشنده به عنوان دومین همهگیری اعلام شوند. در واقع فقط کاندیدا اوریس نیست، بلکه یک قارچ کشندهی دیگر هم بهنام «آسپرژیلوس» در کشورهای مختلف دیده شده است. به باور تام چیلر، این قارچها بهزودی در سراسر جهان گسترش مییابند و بعید است که بتوانیم آنها را مهار کنیم.
همهی ما به قارچها فکر کردهایم ولی معمولاً آنها را بهعنوان عواملی مزاحم و جزئی که به شکل کپک روی پنیر و نان ظاهر میشوند میشناسیم یا فکر میکنیم قارچ فقط همانی است که پس از یک باران شدید در باغ میروید. ما کپکها را از روی پنیر یا نان میخراشیم و آنها را تبدیل به گرد و غبار میکنیم بیآنکه بدانیم با چیزی درگیر شدهایم که این سیاره را زنده نگه داشته است. پادشاهی بیولوژیکی قارچها از ۶ میلیون گونهی متنوع تشکیل شده است؛ از مخمرهایی که در نان استفاده میکنیم گرفته تا انواع عجیب و غریب وحشی و کشندهی آن. آنها با دیگر گونههای موجود در این سیاره تفاوتهای اساسی دارند. بر خلاف حیوانات، آنها دیوارهی سلولی داشته و دیوارهی غشایی ندارند. بر خلاف گیاهان، آنها نمیتوانند غذای خود را تهیه کنند. بر خلاف باکتریها، آنها DNA خود را در یک هسته نگه میدارند و سلولها را با اندامکها بستهبندی میکنند. همهی این ویژگیهای متمایز کننده باعث میشوند که قارچها به طرز عجیبی شبیه ما انسانها باشند. قارچها میتوانند سنگها را بشکنند، از گیاهان را تغذیه کنند، پوست ما را بپوشانند و رودههای ما را میبندند. قارچها دنیایی پنهان و ناشناخته دارند و در کنار ما و درون ما زندگی میکنند.
این همزیستی متقابل اکنون از تعادل خارج شده است. قارچها اکنون به مناطق آب و هوایی جدیدی میروند، فراتر از مناطقی که تا کنون در آنها زندگی کردهاند. قارچها در این محیطهای جدید سریع رشد میکنند و با محیطهایی سازگار میشوند که پیشتر نمیتوانستند در آنها دوام بیاورند. قارچها در محیطهای جدید رفتارهای جدیدی را یاد میگیرند که باعث میشود بین گونهها به روشهای جدیدی پرش کنند. در حالی که این مانورها را انجام میدهند، به عوامل بیماریزای موفقتری تبدیل میشوند که سلامتی انسانها را به طرق مختلفی تهدید میکنند؛ کاری که پیشتر نمیتوانستند انجام دهند. این روزها روی عفونتهای قارچی نظارت اندکی وجود دارد؛ بنابراین تعداد مبتلایانی که سالانه گزارش میشوند احتمالاً کمتر از مقدار واقعی خواهد بود. اما یک تخمین پذیرفته شده وجود دارد که بر اساس آن سالانه ۳۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان به عفونتهای قارچی مبتلا میشوند و از این تعداد ۱.۶ میلیون نفر نیز جان خود را از دست میدهند. این یعنی آمار مبتلایان به قارچهای عفونی و همچنین مرگ و میر حاصل از آن، بیش از مالاریا و به اندازهی سل است. سالانه ۷۵ هزار نفر در ایالات متحده به دلیل ابتلا به قارچهای مختلف در بیمارستانها بستری میشوند و ۸.۹ میلیون نفر نیز بهصورت سرپایی درمان میشوند و هزینهی درمانی آنها چیزی در حدود ۷.۲ میلیارد دلار در سال است.
از نظر پزشکان و همهگیرشناسان این مسئله تعجبآور و البته ناراحت کننده است. دکترین پزشکی از دیرباز بر این باور بوده است که ما نه تنها با سیستم ایمنی چند لایه از قارچ در امان میمانیم، بلکه به دلیل پستاندار بودن، دمای هستهی بالاتری نسبت به قارچ داریم و این موضوع هم ما را در برابر قارچها ایمن میکند. سطوح خنک و بیرونی بدن ما در معرض حملات جزئی قارچها قرار دارند (مانند عفونت قارچی کرم حلقوی در پای برخی ورزشکاران)؛ اما در افرادی که دارای سیستم ایمنی سالم هستند، عفونتهای تهاجمی بسیار نادر بودهاند. این شاید باعث اعتماد به نفس بیش از حد ما شود؛ اما دکتر آرتورو کاسادوال، میکروبیولوژیست مولکولی که در دانشکدهی بهداشت عمومی جان هاپکینز مشغول به کار است، بر این باور است که ما نقاط ضعف بسیار زیادی داریم.
وی در مصاحبه با بلومبرگ گفت:
همین الآن به خیابان بروید و از مردم بپرسید که از چه چیزی میترسند. آنها به شما خواهند گفت که از باکتریها و ویروسها میترسند؛ اما از مرگ در اثر عفونت قارچی نمیترسند.
از قضا، این موفقیتهای ما هستند که ما را آسیبپذیر میکنند. قارچها از سیستم ایمنی آسیب دیده به نفع خود استفاده میکنند؛ اما تا پیش از قرن بیستم، افرادی که دارای نقص سیستم ایمنی بودند عمر زیادی نداشتند. از آن زمان به بعد، علم پزشکی در زنده نگه داشتن چنین افرادی بسیار خوب عمل کرده است؛ حتی اگر سیستم ایمنی بدن آنها در اثر بیماری، درمانهای سرطان یا افزایش سن به خطر افتاده باشد. در علم پزشکی برای حفظ سلامتی گیرندههای عضو پیوندی یا درمان اختلالات خود ایمنی مانند سل منتشر و روماتیسم مفصلی، مجموعهای از روشهای درمانی توسعه داده شدهاند که بهطور عمدی سیستم ایمنی بدن را محدود و سرکوب میکنند. همانطوری که گفته شد، قارچها از سیستم ایمنی آسیب دیده به نفع خود استفاده میکنند؛ بنابراین با توضیحاتی که داده شد، اکنون تعداد بسیار زیادی از مردم در معرض تهدیدهای جدی قارچها قرار دارند. ۴۰ سال پیش نیز در چنین روزی یک عفونت قارچی به نام «سینهپهلو پنوموسیستیس جیرووسی» پزشکان را از اولین موارد شناخته شدهی HIV آگاه کرد.
داروها مقصر همهی آسیبپذیریهای ما نیستند؛ آنها زندگی ما را حفظ میکنند و ما نباید این موضوع را فراموش کنیم. دیگر اقدامات انسانی درهای بیشتری را بین جهان قارچها و جهان ما گشودهاند. ما زمینها را برای محصولات زراعی و آبادی، پاکسازی میکنیم و آنچه را که تعادلی پایدار بین قارچها و میزبانان آنها برقرار کرده بود، از بین میبریم. ما کالاها و حیوانات را در سراسر دنیا جابهجا میکنیم و قارچها نیز سوار بر آنها به سراسر جهان میروند. ما به محصولات خود ترکیبات قارچ کُش میپاشیم و مقاومت موجودات زندهای که در آن اطراف هستند را افزایش میدهیم. ما اقداماتی انجام میدهیم که آب و هوا را گرم میکنند و قارچها نیز با این دمای جدید سازگار میشوند و این یعنی اکنون هستهی قارچها دمایی نزدیک به هستهی ما دارد و دیگر این موضوع برای آنها غیرقابل تحمل نیست و عاملی که ما را برای هزاران سال در برابر قارچها محافظت میکرد، رفته رفته از بین میرود.
قارچها از مکانی بیگانه به دنیای ما وارد نشدهاند. آنها همواره با ما بودهاند، آنها بخشی از زندگی و بدن ما هستند؛ بهطور متوسط، هر فردی که در این سیاره زندگی میکند روزانه حداقل ۱۰۰۰ هاگ قارچ را استنشاق میکند. بستن درهای تمدن انسانی بهروی قارچها امکانپذیر نیست؛ اما دانشمندان در تلاش هستند تا روشهای بیشماری که به کمک آنها سیستم ایمنی خود را در برابر میکروبها بهکار میگیریم را شناسایی و درک کنند. جای تعجب دارد که ما انسانها با وجود اینکه از قرنها پیش میدانستیم که محصولات ما میتوانند در اثر حملات قارچها از بین بروند؛ اما همچنان در برابر آنها احساس ایمنی میکنیم. سال ۱۸۴۰ میلادی، ارگانیسمی قارچ مانند بهنام «Phytophthora infestans» یا «سوختگی سیبزمینی» تمام محصولات سیبزمینی ایرلند را نابود کرد و همین موضوع باعث مرگ بیش از یک میلیون نفر (یک هشتم جمعیت ایرلند در آن زمان) شد. این میکروب قبلاً بهعنوان قارچ در نظر گرفته میشد؛ اما اکنون بهعنوان ارگانیسمی قارچ مانند طبقهبندی میشود که به آن «آبکپک» میگویند. در دههی ۱۸۷۰، یک نوع قارچ بهنام «همیلیا واستاتریکس» باعث بروز بیماری زنگ زدگی برگ قهوه شد و تمام گیاهان قهوه را در سراسر آسیای جنوبی از بین برد و بهطور کامل انحصار کشاورزی قهوه در هند و سریلانکا را شکست و باعث شد تولید قهوه به آمریکای مرکزی و جنوبی منتقل شود. قارچ، باعث شد که درختان شاه بلوط آمریکایی در دههی ۱۹۲۰ از جنگلهای آلاپاچی در ایالات متحده بهطور کامل ناپدید شوند و میلیونها نارون هلندی نیز در دههی ۱۹۴۰ در شهرهای مختلف آمریکا قطع شوند. قارچها سالانه یک پنجم محصولات غذایی جهان را در مزارع از بین میبرند. با وجود این، علم پزشکی برای سالها به مسئلهی قارچها در دنیای گیاهان میپرداخت و هرگز این را در نظر نمیگرفت که ممکن است انسانها و دیگر حیوانات نیز به همان اندازه در خطر باشند.
پروفسور متیو سی فیشر، استاد همهگیر شناسی در کالج سلطنتی لندن که روی تهدیدات فزایندهی قارچها مطالعه میکند، چنین نظری دارد:
آسیبشناسان حوزهی گیاهان و کشاورزان، تهدید قارچها را بسیار جدی میگیرند و همیشه اینکار را انجام دادهاند و تجارت کشاورزی نیز چنین کاری کرده است؛ اما قارچها از نظر بیماریهایی که ممکن است در حیات وحش یا حتی دنیای انسانها ایجاد کنند، بررسی نشدهاند و همواره نادیده گرفته میشوند.
بنابراین، وقتی گربههای خیابانی ریو دو ژانیرو شروع به مریض شدن کردند کسی در ابتدا فکر نکرد که چرا این اتفاق رخ داده است. به هر حال گربههای خیابانی زندگی بسیار سختی دارند؛ آنها از فقر غذایی رنج میبرند و دائماً درگیر زایش هستند. اما در تابستان سال ۱۹۹۸ اتفاق بسیار وحشتناکی رخ داد. ابتدا در بدن دهها و سپس در بدن صدها گربهی خیابانی آسیبهای وحشتناکی دیده شد. آسیبهایی نظیر زخمهای تَر روی پنجهها و گوشها، چشمهای متورم و بسته شده و چیزهایی شبیه تومور در صورت آنها دیده شد. زندگی گربههای خیابانی ریو دو ژانیرو نیز همانند سایر گربههای خیابانی در دیگر نقاط جهان، با انسانها درآمیخته شده است؛ کودکان با آنها بازی میکنند و در محلههای فقیرنشین، زنها از این گربهها برای شکار موشهایی که در خانه هستند استفاده میکنند. طولی نکشید که برخی از بچهها و زنان نیز بیمار شدند. زخمهای دایرهای شکل و لبهدار روی دستهایشان دیده شد و تودههای قرمز و سفت روی بازوهایشان شکل گرفت و با الگویی خاص به دیگر نقاط بدن کشیده شد. در سال ۲۰۰۱، پژوهشگران بنیاد اوسوالو کروز که یک بیمارستان و مؤسسهی پژوهشی در ریو دو ژانیرو است، دریافتند که در طی سه سال اخیر بیش از ۱۷۸ نفر که عمدتاً زن و پیرزن بودهاند را بهدلیل وجود تودههای مشابه و ضایعات پوستی شدید مورد معالجه قرار دادهاند. تقریباً همهی آنها هر روز با گربه در ارتباط بودهاند. پژوهشگران با تجزیه و تحلیل عفونتهای موجود در بدن انسانها و آنچه که در بدن گربهها دیده شد، قارچی بهنام «اسپوروتریکوز» را شناسایی کردند.
گونههای مختلف تیره اسپوروتریکوز در خاک و روی گیاهان زندگی میکنند. این قارچ از طریق یک بریدگی یا خراش وارد بدن میشود و به فرم جوانهای شبیه مخمر تغییر شکل میدهد. در گذشته، انتقال قارچ به شکل عفونت مخمر امکانپذیر نبود؛ اما اکنون چنین چیزی امکانپذیر است. گربهها و مراقبانشان به این شکل آلوده شدند: مخمرهای موجود در زخمها و بزاق دهان آنها هنگام جنگ با یکدیگر، تنه زدن یا عطسه زدن از گربهای به گربهی دیگر منتقل میشد. گربهها هم از طریق پنجه زدن، گاز گرفتن یا نوازش کردن، آن را به انسانها منتقل میکردند. عفونتها از پوست به غدد لنفاوی و سپس از خون به چشمها و دیگر اندامهای داخلی گسترش مییابد. در گزارشهای ارائه شده از سوی پزشکان برزیلی، اطلاعاتی در خصوص رشد کیستهای قارچی در مغز افراد نیز وجود دارد.
این قارچ جدید با نام «اسپوروتریکوز برزیلینزیس» طبقهبندی و معرفی شد. تا سال ۲۰۰۴ چیزی در حدود ۷۵۹ نفر بهدلیل ابتلا به این بیماری در بنیاد کروز تحت درمان قرار گرفتند. در سال ۲۰۱۱ تعداد این افراد به ۴۱۰۰ نفر رسیده بود. تا سال گذشته، تعداد مبتلایان به این عفونت ۱۲۰۰۰ نفر اعلام شد؛ همچنین این بیماری به پاراگوئه، آرژانتین، بولیوی، کلمبیا و پاناما نیز گسترش یافته است. فلاویو کوئیروز تلس، پزشک و دانشیار دانشگاه فدرال پارانا در کوریتیبا بر این باور است که این بیماری همهگیر حتی برای یک لحظه هم متوقف نمیشود و همواره در حال گسترش به سایر نقاط جهان است.
این سوال پیش میآید که گربههای خیابانی اگرچه سرگردان هستند؛ اما آنها هزاران مایل مهاجرت نمیکنند، پس چگونه این قارچ با این سرعت گسترش مییابد؟ تام چیلر و همکارانش در CDC احتمالاً پاسخ این سوال را یافتهاند. در برزیل و آرژانتین، اسپوروتریکوز در گربهها و حتی موشها نیز دیده شده است. موشها جوندگانی هستند که در محیطهای آلوده زندگی میکنند و میتوانند وارد کانتینرهای حمل کالا شوند. میلیونها کانتینر روزانه سوار کشتی میشوند و در بنادر آمریکا تخلیه میشوند. این عفونت میتواند توسط یک موش بیمار که از کانتینر فرار کرده به آمریکا منتقل شود.
جان راسو، دامپزشک شاغل در CDC بهعنوان یکی از نخستین افرادی که متوجه تهدید این عفونت شده است، میگوید:
در مراکز جمعیتی متراکم که تعداد زیادی گربهی خیابانی وجود دارد و اگر حیوان آلودهای از خارج مرزها وارد این خیابانها شود، شاهد افزایش تعداد گربههای بیمار خواهیم بود. من تصور میکنم با توجه به اینکه ما مردم آمریکا همواره به حیوانات ولگرد کمک میکنیم، بهزودی شاهد آلوده شدن افراد بسیاری به این عفونت خواهیم بود.
از نظر یک قارچشناس مانند تام چیلر، این نوع انتشار عفونت بسیار هشدار دهنده و جدی است. این نشان میدهد که پادشاهی قارچها اکنون در حال حرکت است، مرزها را پشت سر میگذارد و به دنبال هرگونه میزبان جدید میگردد و ما هم احتمالاً داریم به آنها کمک میکنیم. چیلر میگوید که قارچها نیز موجوداتی زنده هستند و با محیطهای جدید سازگار میشوند. قارچها میلیونها گونه دارند و تا جایی که ما دریافتهایم، حدود ۳۰۰ گونه از قارچها میتوانند باعث بیماری در انسانها شوند. انتقال قارچها در نقاط جدید، مزیت زیادی برای قارچی دارد که شاید میلیاردها سال در یک نقطه بوده است.
تورنس ایروین، ۴۴ ساله بود که مشکلات قارچی او آغاز شد. او یک مرد درشت هیکل و سالم بود که در دوران دبیرستان و دانشگاه ورزشکار بود. وی در پترسون کالیفرنیا که شهری آرام در درهی سنترال است زندگی میکند. نزدیک به سه سال پیش، او به همراه همسرش رواندا و دو دخترش به خانهی جدیدی که خریده بود نقل مکان کرد. او مدیر انبار خرده فروشی Crate & Barrel و گوینده بازیهای محلی فوتبال جوانان بود.
در سپتامبر سال ۲۰۱۸، ایروین احساس کرد که بهشدت سرما خورده و نمیتواند تکان بخورد. او بهصورت خودسرانه برای درمان سرماخوردگی شربت نایکوئیل (NyQuil) مصرف کرد؛ اما پس از گذشت یک الی دو هفته، احساس ضعف و تنگی نفس میکرد. روزی در ماه اکتبر، او احساس سرگیجهی شدیدی داشت و روی دو زانوی خود در اتاق خواب به زمین افتاد. دخترش او را پیدا کرد و همسرش اصرار داشت که حتماً به اورژانس نزدیکترین بیمارستان مراجعه کنند. پزشکان در ابتدا فکر کردند که او دچار سینهپهلو شده است. به این ترتیب، پزشکان برای او آنتیبیوتیک تجویز کردند و دستورالعمل مصرف یکسری داروی بدون نسخه به او دادند و وی را مرخص کردند. زمان زیادی نگذشته بود که او ضعیفتر شد و کار به جایی رسید که دیگر نمیتوانست غذا را ببلعد. او دچار تنگی نفس شدید شده بود، تعریق شبانه داشت و وزنش همانند یک بیمار سرطانی کاهش یافته بود. وقتی که اوضاع رو به وخامت بود او نزد پزشکان دیگری رفت. وزن او از ۱۲۷ کیلوگرم به ۶۸ کیلوگرم رسیده بود تا اینکه بالاخره در یکی از آزمایشها عامل این بیماری مشخص شد. او به یک نوع عفونت قارچی بهنام «کوکسیدیوئیدومایکوزیس» مبتلا شده بود که با نام «تب دره» هم شناخته میشود. ایروین می گوید تا زمانی که به آن مبتلا نشده بودم حتی اسمی از این بیماری نشنیده بودم.
اما دیگران نام این بیماری را شنیده بودند و آن را میشناختند. به همین دلیل تورنس ایروین به دانشگاه کالیفرنیا که ۱۶۰ کیلومتر با خانهی او فاصله داشت فرستاده شد؛ زیرا آنها یک مرکز درمانی مخصوص بیمارانی که به تب دره مبتلا شدهاند داشتند. این بیماری بیشتر در کالیفرنیا، آریزونا، بخش جنوبی نوادا، نیو مکزیکو و بخش غربی تگزاس دیده میشود. میکروبهای «کوکسیدیوئیدس ایمیتیس» و «کوکسیدیوئیدس پوساداسی» در پس این عفونت قارچی خطرناک قرار گرفتهاند که سالانه چیزی در حدود ۱۵۰ هزار نفر را در مناطقی که نام بردیم، گرفتار میکنند. این بیماری خارج از این مناطق بهندرت شناخته شده است.
دکتر جورج آر. تامپسون، مدیر مرکز درمانی داویس در دانشگاه کالیفرنیا و مسئول درمان تورنس ایروین میگوید:
این یک بیماری ملی نیست، یعنی شما آن را در شهرهای پر جمعیتی مانند نیویورک و واشنگتن دیسی نمیبینید؛ بنابراین ممکن است این بیماری حتی برای پزشکان هم چیز عجیب و غریبی باشد اما در مناطق بومی بسیار شایع است.
کوکسیدیوئیدس همانند اسپوروتریکز دو گونه دارد. یکی از این گونهها فرم باریکی دارد و شکننده است و در خاک وجود دارد و اگر آشفتگی در خاک ایجاد شود، این گونه هم از بین میرود. اجزای بسیار سبک این قارچ میتوانند به کمک باد صدها مایل جابهجا شوند. روزی در درهی سنترال، متأسفانه تورنس ایروین یک دوز آن را استنشاق کرده بود. قارچها در بدن او به بستههایی کُرهای شکل مملو از اسپور تبدیل شدند و از طریق خون در سراسر بدن حرکت کرده و به جمجمه و ستون فقرات او نفوذ کردند. سیستم ایمنی بدن برای محافظت از جان او، یک بافت زخمی ایجاد کرد که باعث سفت شدن و انسداد ریههای وی شد. وقتی که او به مرکز درمانی داویس مراجعه کرد، هفت ماه از زمان ابتلا به عفونت گذشته بود و او فقط با ۲۵ درصد ظرفیت ریهی خود نفس میکشید. اگرچه این عفونت زندگی ایروین را تهدید میکرد اما با این وجود او خوش شانس بود؛ زیرا در حدود یک مورد از هر ۱۰۰ مورد، قارچ در اندامها و غشاهای اطراف مغز به توسعهی تودههای مرگبار میپردازد.
ایروین تمام درمانهای مورد تأیید را انجام داده است. جالب است بدانید که فقط پنج کلاس داروی ضد قارچ وجود دارد و این در حالی است که ۲۰ کلاس آنتیبیوتیک برای مبارزه با باکتریها وجود دارد. داروهای ضد قارچ به دلیل دشوار بودن طراحی و تولید، بسیار کم هستند. از آنجایی که قارچها و انسانها در سطح سلولی شبیه به هم هستند، ایجاد دارویی که بتواند آنها را از بین ببرد بدون آنکه ما را بکشد، بسیار دشوار و چالش برانگیز است. یکی دیگر از مشکلات این است که کلاس جدید داروهای ضد قارچ هر ۲۰ سال یکبار به بازار عرضه میشوند. بهعنوان مثال کلاس پلیین که شامل آمفوتریسین بی میشود در دههی ۵۰ میلادی، آزولها در دههی ۸۰ و داروهای اکینوکاندین که جدیدترین درمان قارچها است، در سال ۲۰۰۱ به بازار آمده است. داروی تربینافین هم وجود دارد که بیشتر برای عفونتهای خارجی استفاده میشود و فلوسیتوزین هم بیشتر در ترکیب با سایر داروها مصرف میشود.
برای ایروین، هیچیک از این داروها پاسخگو نبودند. او میگوید که تبدیل به اسکلت شده بود و وقتی پدرش به عیادت او آمده، برایش گریه کرده و حتی فرزندانش نمیخواستند او را ببینند. در آخرین تلاش، تیم پزشکی مرکز درمانی داویس، برای ایروین داروی اولوروفیم را تهیه کردند. این دارو در انگلستان ساخته شده و هنوز در بازار موجود نیست؛ اما بهصورت بالینی روی بیماران انگشت شماری که داروهای موجود در بازار روی آنها اثری ندارد، آزمایش میشود. ایروین واجد شرایط دریافت این دارو بود و به محض دریافت دارو، فوراً عفونت فروکش کرد. صورت او چاقتر شد و توانست به کمک واکر روی پاهای خود بایستد. چند هفته پس از دریافت این دارو، حال او به اندازهای خوب بود که پزشکان دستور ترخیص وی را صادر کردند.
تب دره، در حال حاضر نسبت به ۲۰ سال پیش ۸ برابر بیشتر شده است. از آن زمان تا کنون، مهاجرت به سواحل غرب و جنوب غرب آمریکا بیشتر شده و به دنبال همین موضوع، ساخت و ساز خانه نیز افزایش یافته است. این یعنی انسانها باعث آشفتگی خاک میشوند و تغییرات آب و هوایی و گرم شدن هوا نیز در انتشار بیماری بیتأثیر نبوده است. کوکسیدیوئید تا زمانی که در خاک است، خطری ندارد؛ زیرا نمیتواند اسپور تشکیل دهد و بنابراین عفونی نیست. دورهی خشکسالی، دورهی تشکیل اسپور قارچ است و در دهههای اخیر مناطق غربی و جنوب غربی آمریکا شاهد خشکسالی بودهاند.
دانشمندان فکر میکردند از آنجایی که تب دره همیشه یک بیماری بیابانی بوده است، پس برای همیشه تهدید این قارچ هم در این مناطق باقی خواهد ماند؛ اما این موضوع در حال تغییر است. در سال ۲۰۱۰ سه نفر در ایالت واشنگتن (۱۴۴۰ کیلومتر شمال درهی سنترال) به تب دره مبتلا شدند: پسری ۱۲ ساله که در یک ناحیهی درهای مشغول بازی بود اسپور قارچ را استنشاق کرده بود، پسری ۱۵ ساله که از روی ماشین بیابانرو افتاده بود و از طریق زخمهایش به تب دره مبتلا شد و در نهایت یک کارگر ساختمانی ۵۸ ساله که عفونت مغز او را فرا گرفت. پژوهشهایی که دو سال پیش منتشر شدهاند نشان میدهند که ممکن است چنین مواردی رفته رفته عادی شوند. مورگان گوریس، دانشمند سیستمهای زمینی در آزمایشگاه ملی لوس آلاموس، با استفاده از سناریوهای موجود در زمینهی گرمایش آب و هوا، پیشبینی کرد که تا پایان قرن جاری چه مقدار از کشور ایالات متحده ممکن است به قلمرو پادشاهی کوکسیدیوئید تبدیل شود. مناسبترین منطقه برای تب دره، باید میانگین دمای سالانهی ۱۰.۷ درجهی سلسیوس داشته باشد و میزان بارندگی سالانهی آن نیز کمتر از ۶۰۰ میلیمتر باشد. در بدترین سناریو که افزایش حداکثری دما در آن در نظر گرفته شده، تا پایان قرن جاری، این قارچ میتواند خود را به مرز کانادا برساند و اکثر نواحی غربی کشور آمریکا را پوشش دهد.
ایروین اکنون دو سال است که تحت درمان قرار گرفته و روزانه ۶ قرص اولوروفیم مصرف میکند و انتظار میرود که این کار را برای مدت نامعلومی ادامه دهد. او بخشی از وزن و قدرت بدنی خود را بازیافته است؛ اما ریههای او آسیب دیده و مجبور است با این آسیب تا پایان عمر زندگی کند. او میگوید که بالاخره یاد میگیرد با این آسیب زندگی کند و تا آخر عمر با آن کنار بیاید.
اسپوروتریکز راهی جدید برای انتقال خود پیدا کرد، تب دره دامنهی قلمرو خود را گسترش داد و کاندیدا اوریس، قارچی که از بحران کووید ۱۹ به نفع خود بهرهبرداری کرد نیز با استفاده از راههای باز شده به واسطهی همهگیری کرونا، ترفند مشابهی را اجرا کرد. کاندیدا اوریس قبلاً خیلی موزیانه رفتار میکرد. او مانند سایر قارچهای بیماریزا رفتار نمیکرد و ساکت و آرام در رودههای فرد زندگی میکرد و وقتی که سیستم ایمنی بدن از تعادل خارج میشد، بلافاصله خود را به خون یا غشاهای مخاطی میرساند. اوایل قرن جاری بود که کاندیدا اوریس موفق شد راهی برای انتقال از شخصی به شخص دیگر بیابد. این قارچ یاد گرفته تا روی فلز، پلاستیک و سطوح زبر پارچه و کاغذ زندگی کند. اوایل بحران کرونا را به یاد دارید؟ آن زمانی که جهان با کمبود ماسک و لباسهای یکبار مصرف مواجه شده بود، کارمندان بهداشت مجبور بودند مجدداً از وسایلی که دور انداخته شده استفاده کنند و قارچ کاندیدا اوریس هم در کمین بود و به دنبال فرصتی برای گسترش قلمرو خود میگشت.
آنوارده چوداری، پزشک و میکروبیولوژیست ساکن در دهلی نو، وقتی که گزارشات مربوط به نخستین بیماران کرونایی را مطالعه کرد، نتیجه گرفت که کرونا به همان اندازه که یک بیماری تنفسی محسوب میشود، یک بیماری عفونی نیز هست. پزشکان همواره برای آنکه التهاب را کنترل کنند، با استفاده از استروئیدها پاسخ ایمنی بدن فرد بیمار را کاهش میدهند. آنوارده چوداری پی برد که انجام چنین کاری باعث میشود بیماران در برابر قارچها آسیبپذیر شده و مورد حملهی آنها قرار بگیرند. پیشتر کاندیدا اوریس که قارچی کشنده و مقاوم است، در بیمارستانهای ۴۰ کشور از سراسر دنیا (به جز قطب جنوب) شناسایی شده بود. پزشکان و کارکنان بیمارستانها و مراکز بهداشتی باید این را بدانند که اگر بهطور ناآگاهانه به واسطهی لباسهای یکبار مصرفی که مجدداً مورد استفاده قرار گرفتهاند، این ارگانیسمها را در بیمارستان جابهجا کنند، یک فاجعهی غیرقابل کنترل رخ میدهد.
آنوارده چوداری میگوید:
من با خود گفتم خدای من، آیسییو مملو از بیماران خواهد شد و این سیاستهای کنترل عفونت را به خطر میاندازد. در آیسییو احتمالاً این قارچ کاندیدا اوریس وجود دارد و هجوم بیسابقهی بیماران به این بخش باعث وقوع یک بحران میشود.
آنوارده چوداری در اوایل همهگیری کرونا با صدور بیانیهای هشدار دهنده در نشریههای پزشکی، دیگر پزشکان سراسر جهان را از وجود چنین خطری آگاه کرد. پس از گذشت چند ماه، او یک بهروزرسانی به متن خود اضافه کرد و نوشت که ۶۵ تخت در آیسییو دهلی نو مورد هجوم کاندیدا اوریس قرار گرفته و دو سوم از بیماران کرونایی که پس از بستری شدن به این قارچ مبتلا شدند، متأسفانه فوت کردند. در ایالات متحده، تام چیلر بولتنی دریافت کرد که در آن به صدها مورد ابتلا به قارچ کاندیدا اوریس گزارش شده بود. صدها بیمار در بیمارستانها و مراکز مراقبتی لسآنجلس و اورنج کانتی به قارچ مذکور مبتلا شده بودند و یک بیمارستان در فلوریدا هم از ابتلای ۳۵ بیمار کرونایی به این قارچ خبر داده بود. اگرچه این تعداد نسبتاً کم است؛ اما CDC فرض را بر این گذاشت که تعداد بیشتری وجود دارند ولی متأسفانه آزمایش روتین آنها که کلیدی برای فهم نحوهی پنهانکاری این ارگانیسمها بهشمار میرفت، به واسطهی همهگیری کرونا و بحرانهایی که ایجاد شدند، به دست فراموشی سپرده شد.
خیلی بد است، نه؟ اگرچه این یک شرایط بسیار بد بهشمار میرود ولی پزشکان نگران قارچی هستند که تهدید بزرگتری بهشمار میرود؛ قارچی بسیار خطرناک که در کمین نشسته تا او نیز بتواند از بحرانهای ایجاد شده به واسطهی کووید ۱۹، به نفع خود بهرهبرداری کند. آسپرژیلوس فومیگاتوس، نام قارچی است که در طبیعت بهعنوان یک قارچ تمیز کننده شناخته میشود. این قارچ، باعث پوسیدگی گیاهان رو به مرگ و تجزیه برگهایی که روی زمین افتادهاند میشود و نمیگذارد برگهای پاییزی و گیاهان مرده جهان ما را در بر بگیرند. با این حال، در علم پزشکی آسپرژیلوس بهعنوان یک قارچ فرصت طلب شناخته میشود که میتواند با اسپورهای خود سیستم ایمنی از تعادل خارج شدهی انسان را از بین ببرد. قسمت ترسناک ماجرا این است که نرخ مرگ و میر حاصل از ابتلا به این قارچ در افرادی که از قبل بیمار هستند، ۱۰۰ درصد است.
در دوران همهگیری بیماری آنفولانزای مرغی H1N1 در سال ۲۰۰۹، آسپرژیلوس فرصتطلب افراد سالمی که فقط به آنفولانزا مبتلا شده بودند را بهعنوان هدف حملهی تهاجمی خود انتخاب کرد. در بیمارستانهای هلند این قارچ به تعداد زیادی از بیماران آنفولانزایی که قادر به نفس کشیدن نبودند حمله کرد و ظرف چند روز همهی آنها را به کام مرگ کشاند. در سال ۲۰۱۸، پزشکان چنین وضعیتی را «آسپرژیلوز تهاجمی ریه» نامیدند و دریافتند که از هر سه فرد مبتلا به آنفولانزا، یک نفر به این عفونت قارچی مبتلا میشود و باعث مرگ دو سوم آنها میشود.
سپس کروناویروس وارد عمل شد. این بیماری نیز همچون آنفولانزا باعث صاف شدن سطح داخلی ریهها میشود. پزشکان بیماریهای عفونی و میکروبیولوژیستهای سراسر جهان از طریق یک شبکهی هشدار دهنده با یکدیگر در ارتباط هستند. آنها پیامهای متعددی از کشورهای چین، فرانسه، بلژیک، آلمان، هلند، اتریش، ایرلند، ایتالیا و ایران دریافت کردند که در آنها گفته شده بود آسپرژیلوز تهاجمی ریه در بیماران کرونایی بستری شده در این کشورها شناسایی شده است. کاندیدا اوریس عارضهای چالش برانگیز بود؛ اما آسپرژیلوس به مراتب بدتر بود. کاندیدا اوریس فقط در بیمارستانها وجود دارد و بیمارانی که در بیمارستان بستری هستند را تهدید میکند؛ اما آسپرژیلوز در همهجا حضور داشته و بیماران را در معرض خطر قرار میدهد. هیچ راهی برای از بین بردن اسپور این قارچ در محیط وجود ندارد و نمیتوان از استنشاق آن جلوگیری بهعمل آورد.
در بالتیمور، کایرن مار که استاد پزشکی و آنکولوژی در مرکز پزشکی جان هاپکینز است، کاملاً متوجه خطرات این قارچ بود. او با عفونتهایی که در افرادی که عضوی جدید دریافت کردهاند یا پیوند مغز استخوان انجام دادهاند، به خوبی آشنایی دارد. وقتی که کووید ۱۹ از راه رسید، او نگران بود که آسپرژیلوز شیوع پیدا کند و از آنجایی که بیمارستانهای آمریکا نسبت به این تهدید آگاهی ندارند، آن را نادیده بگیرند. در مرکز پزشکی جان هاپکینز، آزمایش بیماران کرونایی در آیسییو انجام میشد. آن ها از نوعی آزمایش تشخیصی مولکولی استفاده کردند که در اروپا نیز از همان روش استفاده میشود. آنها سعی داشتند تا به کمک این روش خیلی سریعتر به عفونت برسند و آن را مهار و درمان کنند. سیستم جان هاپکینز در ۵ بیمارستان مختلف کار میکند. با توجه به آزمایشهای صورت گرفته، مشخص شد که از هر ۱۰ بیمار کرونایی یک نفر در معرض خطر آسپرژیلوز قرار دارد. چندین بیمار از جمله یک نفر که آسپرژیلوز به مغز او نفوذ کرده بود، جان خود را از دست دادند. کایرن مار نگران بود که بیماران دیگری هم در سراسر کشور وجود داشته باشند که بیماری آنها به موقع تشخیص داده نمیشود و جان خود را از دست میدهند. او بهار سال جاری اعلام کرد که بدون شک، خطر آسپرژیلوز بیش از کاندیدا اوریس بیماران را تهدید میکند.
چالش مقابله با قارچهای بیماریزا، تنها به بدخیم بودن یا موزی بودن آنها محدود نمیشود؛ بلکه این نکته را هم باید در نظر گرفت که قارچها تا به امروز در برابر داروهایی که ما برای از بین بردن آنها استفاده میکنیم خیلی خوب از خود محافظت کردهاند. در اینجا، داستان مشابه مقاومت آنتیبیوتیکی است. داروسازان برای چیره شدن بر این مشکل، یک بازی جهشی انجام میدهند و سعی میکنند تا جلوی مانورهایی تکاملی که باکتریها از آنها برای محافظت از خود در برابر داروها استفاده میکنند را بگیرند. برای قارچها نیز داستان به همین شکل اما بدتر است. عوامل بیماریزای قارچی در برابر داروهای ضد قارچی مقاوم میشوند؛ اما داروهای اندکی برای مقابله با قارچها وجود دارد؛ زیرا این تهدید تقریباً نو ظهور است.
جان اچ. رکس، مدیر ارشد شرکت داروسازی F2G که داروی تورنس ایروین را برای او تهیه کرد، پزشک و مدافع قدیمی تولید آنتیبیوتیکها است. او میگوید:
اوایل سال ۲۰۰۰ وقتی که من از دانشگاه فارقالتحصیل و وارد صنعت پزشکی و تولید دارو شدم، هیچ خط تولیدی برای ساخت داروهای ضد قارچی وجود نداشت و تلاشی برای تولید نوع جدید صورت نمیگرفت. در حال حاضر هم به جز داروی شرکت ما، هیچ داروی ضد قارچی حتی در فاز بالینی در جهان وجود ندارد.
اکنون میتوان گفت که پزشکان قصد دارند این مشکل را برطرف کنند؛ اما تحقیقات خیلی کند انجام میشوند و همانند آنتیبیوتیکها، پاداش مالی واردات داروی جدید به بازار نامشخص نیست. تولید داروهای جدید مسئلهای بسیار مهم است؛ زیرا ممکن است بیماران نیاز داشته باشند این داروها را ماهها یا حتی سالها مصرف کنند و بسیاری از داروهای ضد قارچ موجود برای ما مضر و سمی هستند و عوارض جبران ناپذیری دارند. مثلا آمفوتریسین بی به داروی داغی و لرزش شهرت دارد؛ زیرا باعث بالا رفتن حرارت بدن و لرزش اندامها میشود. به باور کایرا کندی، رئیس و مدیرعامل شرکت Amplyx Pharmaceuticals، متأسفانه بیماران باید فعلاً با این عوارض کنار بیایند؛ زیرا چارهای جز این وجود ندارد و پزشک هم باید چنین شرایطی را قبول کند وگرنه مرگ بیمار حتمی خواهد بود.
همانطوری که گفته شد، قارچها نیز همانند باکتریها در برابر داروها مقاوم میشوند. به همین دلیل تولید داروهای جدید امری ضروری است؛ زیرا داروهای فعلی رفته رفته کارایی خود را از دست میدهند. تورنس ایروین یکی از نمونههای از دست رفتن کارایی داروها و مقاوم شدن قارچها است. مشاهده کردیم که هیچ دارویی علیه بیماری او جوابگو نبود و فقط اولوروفیم بود که از این آزمون سربلند بیرون آمد. قارچ کاندیدا اوریس نیز هم اکنون نسبت به دو کلاس اصلی از داروهای ضد قارچی مقاومت نشان داده است. آسپرژولیز در برابر دستهی آزولها که برای درمان این قارچ بسیار مفید هستند، مقاومت ایجاد کرده است؛ زیرا بهطور مداوم در معرض آنها قرار میگیرد. آزولها در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرند. در صنعت کشاورزی برای کنترل بیماریها از آزولها استفاده میکنند؛ همچنین در محصولات دیگری مانند رنگ، پلاستیک و حتی مواد ساختمانی نیز از آزولها استفاده میشود. با وجود این، در بازی جهش، قارچها جلوتر از ما هستند. بهترین راه مقابله با قارچها پیشگیری است و نه درمان؛ البته درمان دارویی هم نه، درمان واکسنی. در حال حاضر هیچ واکسنی برای مقابله با بیماریهای قارچی وجود ندارد. اما درمان طولانی مدت با داروهای خطرناک و همچنین افزایش روز افزون افراد مبتلا به بیماریهای قارچی، یافتن یک واکسن مؤثر را به امری ضروری بدل کرده است.
حدود ده درصد از مردم آمریکا در مناطق خارج شهر و بومی زندگی میکنند؛ اما آمار ابتلا به تب دره آنچنان هم سرسام آور نیست؛ زیرا عفونت مصونیت مادامالعمر ایجاد میکند. این نشان میدهد که ممکن است یک واکسن مؤثر علیه بیماریهای قارچی وجود داشته باشد. در واقع پژوهشگران و دانشمندان از سال ۱۹۴۰ تا کنون در تلاش بودهاند تا واکسنی مؤثر را بیابند. جالب است بدانید که دانشمندان در واقع یک واکسن نیز تولید کردند. نمونهی اولیهی این واکسن از کوکسیدیوئیدس کشته شده ساخته شد و به داخل بدن تزریق شد که در موشها خیلی عالی عمل کرد؛ اما در آزمایشی که در دههی ۸۰ میلادی روی انسان انجام شد، شکست خورد. جان گالگیانی، مدیر مرکز بیماری تب دره در دانشکدهی پزشکی دانشگاه آریزونا، یکی از افرادی است که ۴۰ سال پیش در پروژهی ساخت واکسن شرکت داشت. او میگوید که دولت بودجهی بسیار کمی را به این پروژه اختصاص داده بود و همگان هم میخواستند که کار کند و این امر شدنی نیست.
در مورد سگها چطور؟ بینی آنها دائماً با خاک در ارتباط است و همین موضوع آنها را بیش از انسانها در معرض خطر بیماری تب دره قرار میدهد. در چندین شهر ایالت آریزونا، هر ساله نزدیک به ۱۰ درصد از سگها به این بیماری مبتلا میشوند و احتمال بروز اشکال شدید انسداد ریه در آنها بیش از انسان است. آنها بسیار رنج میبرند و درمان آنها نیز طولانی مدت و بسیار پر هزینه است. آسیبپذیری سگها بهعلاوهی این موضوع که FDA استانداردهای کمتری برای تأیید داروهای حیوانی در مقایسه با داروهای انسانی دارد، باعث میشود که آنها یک مدل نمونهی عالی برای آزمایش واکسن احتمالی باشند. مالکان هم علاقهی زیادی به حیوانات خود دارند و حاضر هستند برای درمان آنها هزینه کنند. به همین دلیل شاید بتوان هزینهی تولید واکسن را از بخش خصوصی تأمین کرد.
به لطف کمکهای مالی صدها صاحب سگ، مؤسسهی ملی بهداشت و یک شرکت کالیفرنیایی بهنام Anivive Lifesciences، گالگیانی و همکارانش در دانشگاه آریزونا اکنون روی فرمول جدیدی برای واکسن کار میکنند. هنوز آزمایش واکسن کامل نشده است؛ اما ممکن است از سال آینده برای استفاده در سگها به بازار عرضه شود. گالگیانی بر این باور است که این بالاخره یک واکسن قارچی مؤثر است و اگر در سگها ایمن باشد، میتواند مسیر رسیدن به واکسن انسانی را هموار کند. این واکسن از قارچهای تب دره کشته شده ساخته نمیشود. دانشمندان در این واکسن از نسخه زندهی قارچ استفاده میکنند؛ اما در آن ژن کلیدی اصلی CPS1 که چرخهی تولید مثل قارچ است، حذف شده است. حذف این ژن به این معنی است که قارچ نمیتواند خود را تکثیر کند. این ژن توسط گروهی از آسیبشناسان گیاهی شناخته شد و بعدها مارک اورباخ از دانشگاه آریزونا که فعل و انفعالات میان عامل بیماریزا و میزبان را بررسی میکند، آن را در قارچ کوکسیدیوئیدس نیز شناسایی کرد. او به همراه گالگیانی، پس از حذف ژن مذکور، یک کوکسیدیوئیدس جهش یافته ایجاد کردند و موشهای ازمایشگاهی را به عفونت آلوده کردند (واکسن را تزریق کردند) تا به قارچ کاملاً حساس باشند.
این میکروب با ایجاد یک واکنش ایمنی شدید، سلولهای کمک کنندهی T را فعال میکند که باعث ایجاد یک ایمنی طولانی مدت میشوند. موشها حتی با وجود تلاش تیم پژوهشی برای آلوده کردن آنها به کوکسیدیوئیدسهای تغییر نیافته، هیچ علائمی از تب دره بروز ندادند و تا ۶ ماه هم به خوبی زنده ماندند. پس از ۶ ماه، دانشمندان موشها را کالبد شکافی کردند و اثری از هیچ قارچی در ریههای آنها مشاهده نشد. این محافظت طولانی مدت در برابر عفونت باعث میشود که ژن حذف شده از قارچ، پایهای برای تولید واکسن باشد. در مرحلهی اول این واکسن باید برای سگها تغییر داده شود و تبدیل آن از واکسنی حیوانی به واکسن انسانی امری زمانبر خواهد بود.
فرمول نسخهی سگی واکسن تحت نظارت وزارت کشاورزی ایالات متحده است؛ اما نظارت بر نسخهی انسانی فرمول توسط سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) انجام میشود. تولید واکسن انسانی به آزمایشهایی بالینی که ممکن است سالها طول بکشند نیاز دارد. همچنین واکسن باید روی هزاران نفر آزمایش شود؛ اما در مورد سگها به تعداد زیادی نمونهی آزمایشی نیاز نیست. این واکسن بر خلاف واکسنی که در دههی ۸۰ میلادی ساخته شد، از ارگانیسمهای زنده ساخته شده است. از آنجا که هنوز هیچ واکسن ضد قارچی تولید نشده است، دانشمندان راهنمای کار در اختیار ندارند و به باور گالگیانی، ساخت این واکسن مانند این است همزمان یک هواپیما بسازید و در حین ساخت با آن پرواز کنید و در پرواز هم به ساختن ادامه دهید. او میگوید که ساخت واکسن تب دره چیزی در حدود پنج تا هفت سال طول میکشد و هزینهای در حدود ۱۵۰ میلیون دلار خواهد داشت. اما یک ترکیب موفق برای واکسن میتواند کاربرد گستردهای داشته باشد و میتواند از ساکنان دائمی جنوب غربی، پرسنل نظامی ۱۲۰ پایگاه و کارگران تأسیسات بومی محافظت کند. تخمین زده میشود که واکسن میتواند سالانه ۱.۵ میلیارد دلار در هزینههای درمان صرفهجویی کند. به باور گالگیانی، ده سال پیش تصور دستیابی به واکسن ضد قارچی امری غیرممکن بود؛ اما حالا ما بیش از هر زمان دیگری به این واکسن نزدیک هستیم.
اگر یک واکسن تولید شود، مسیر را برای ساخت واکسنهای دیگر هموار میکند. اگر ایمنیسازی در برابر قارچها با موفقیت انجام شود (با فرض اینکه واکسن در سراسر جهان عرضه شود و مردم مایل به تزریق آن باشند) ما دیگر به لایهای محافظ در برابر قلمرو پادشاهی قارچها نیاز نداریم و میتوانیم با خیال راحت در دنیای آنها زندگی کنیم.
تام چیلر میگوید:
پنج سال گذشته مانند این بود که ما در یک دنیای جدید بیدار شدیم، دنیایی که قارچها در آن پادشاهی میکنند، دنیایی که پیشتر در آن نبودیم. ما چگونه قرار است در چنین دنیایی دوام بیاوریم؟ چگونه خود را برای اتفاقات بعدی آماده میکنیم؟ ما چنین شرایطی را بهصورت تئوری بررسی نمیکنیم، بلکه شاهد روی دادن آنها در دنیای واقعی هستیم. ما باید همواره برای اتفاقاتی که ممکن است در آینده ما را سورپرایز کنند آماده باشیم.
اما نباید فراموش کرد که تحقق چنین رویایی سالها زمان میبرد و قارچها نیز هم اکنون دنیا را در مینوردند، رفتارهای خود را تغییر میدهند و الگوهای حرکتی خود را عوض میکنند و از شرایط بحرانی مانند کووید ۱۹ برای یافتن قربانیان تازهی خود بهرهبرداری میکنند و در این میان نیز تام چیلر آشفتهتر از همه است.