روشهای درمانی مبتنی بر روانگردان چگونه عمل میکنند؟
حتماً این روزها عنوان درمان افسردگی با مجیک ماشروم را زیاد شنیدهاید؛ اما واقعاً روشهای درمانی مبتنی بر روانگردان چگونه کار میکنند؟
در دههی ۹۰ میلادی، فردی که در کارآزماییهای بالینی توسط روانگردان سیلوسایبین (ماده مؤثر مجیک ماشروم) تحت درمان قرار گرفت، به به دکتر رولاند گریفیث که یک روانپزشک بود، گزارشی ارائه داد. وی در گزارش خود گفت:
من هر روز به آن فکر میکنم. این مهمترین تجربهای بود که تا به حال در زندگیام داشتهام.
این پیام در دههی ۹۰ گزارش شد. دکتر گریفیث فکرش را هم نمیکرد که ۳ دهه بعد از این ماجرا، گزارشهای مشابه بیشماری را دریافت کند.
از دههی ۹۰ میلادی تا به امروز، بسیاری از پژوهشگران داروهای روانگردان (به ویژه سیلوسایبین و MDMA) را با رواندرمانی ترکیب کردند تا روشی درمانی به نام «رواندرمانی به کمک روانگردان» را آزمایش کنند. برخی از نسخههای این درمان نوین، در آزمایشهای بالینی به قدری مؤثر بودهاند که FDA آنها را برای بررسی و تأیید سریعاً پیگیری کرده است.
در ظاهر، رواندرمانی با کمک روانگردان، ترکیبی ساده از دارو و درمان به نظر میرسد؛ اما این قضیه بسیار پیچیدهتر از این حرفها است. هر روش درمانی مؤثر از دو بخش «دارو و درمان» تشکیل شده است. بسیاری از روشهای درمانی تا زمانی که این دو قسمت در کنار یکدیگر نباشند، به درستی کار نمیکنند.
با اینحال، به نظر میرسد این رویکرد جدید که به روشی درست جفت شده است، در مدت زمان بسیار کوتاهی تغییرات عمیقی در رفتار و دیدگاه ایجاد کند.
دکتر گریفیث میگوید:
ما هرگز ابزاری از این دست نداشتیم که اساساً ساختار روایی خود و جهانبینی را به این شکل تغییر دهد.
آیا تغییرات عمیق در دیدگاه دلیل کارآمدی این درمان هاست؟ شاید؛ اما بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که ممکن است موارد بیشتری در این قضیه دخیل باشند.
قدرت ماندگار تجربه روانگردان
از دهه ۷۰ میلادی، دکتر گریفیث مدت زمان زیادی را صرف تجویز داروهای تغییر دهنده ذهن به مردم و مشاهده اثرات آن کرده بود. (همه کارهای دکتر گریفیث کاملاً قانونی است. در واقع، بسیاری از تحقیقات او توسط مؤسسه ملی سوء مصرف مواد پشتیبانی شده است).
وقتی شرکت کنندگان در مطالعه تجربیات خود را با مواد افیونی، الکل، آمفتامینها، کوکائین، آرامبخشها، داروهای خوابآور و بسیاری از مواد مخدر دیگر به او میگفتند، او با توجه زیادی به حرفهای آنها گوش میداد.
بنابراین در دهه ۹۰ میلادی، زمانی که دولت سرانجام تحقیقات خود را در مورد داروهای روانگردان مانند سیلوسایبین، الاسدی (LSD)، DMT و… مجدداً بازگشایی کرد، گریفیث به شدت استقبال کرد. او از مطالعات دهههای ۵۰ و ۶۰ خبر داشت که نویدبخش استفاده از درمانهای روانگردان برای درمان اعتیاد، تروما و سایر بیماریهای روانی بود.
با اینحال وقتی گریفیث که اکنون استاد روانپزشکی و علوم رفتاری در دانشکده پزشکی دانشگاه جانز هاپکینز و مدیر مرکز تحقیقات روانگردان است، برای اولین بار شروع به مطالعه این درمانهای روانگردان کرد، شگفتزده شد. او هرگز با چنین توصیفات پرشور و مداومی از یک تجربه مواد مخدر مواجه نشده بود.
مردم اغلب یک حس عمیق از هیبت یا عشق یا ارتباط با مردم و دنیای اطرافشان را توصیف میکنند. و این فقط توصیفات نبود که او را تحت تأثیر قرار داد، ماندگاری خاطرات خوش در ذهن افراد مصرف کننده بیش از هر چیزی توجه او را جلب کرده بود.
به عنوان مثال، حتی چندین ماه پس از مصرف سیلوسایبین در یک کارآزمایی بالینی، بیش از نیمی از شرکتکنندگان آن را به عنوان یکی از پنج تجربه مهم زندگی خود گزارش کردند. آنها این تجربه را با چیزهایی مانند تولد اولین فرزندشان یا مرگ والدین مقایسه کردند.
همانطور که گریفیث میگوید، این بیدلیل غیرمحتمل به نظر میرسید. مردم به سادگی پس از تجربیات دیگر مواد مخدر چنین چیزهایی را نگفتند.
برای مثال، گریفیث میگوید، اگر به کسی دوز بالایی از الکل، والیوم یا کوکائین بدهید، ممکن است برخی از جزئیات مانند لذت زودگذر، کاهش بازداریها و شاید رفتارهایی که برای او خارج از هنجار باشد را به یاد بیاورد؛ اما خاطرات آن تجربه و مطمئناً معنای آن، خیلی سریع از بین خواهد رفت و مطمئناً تصمیمات مهم زندگی را تعیین نمیکند.
پس چه چیزی روانگردانها را متفاوت کرد؟
سیگار و روانگردان
در سال ۲۰۱۳، گریفیث و دکتر متیو جانسون، روانشناس محقق و همکار نزدیک مرکز جانز هاپکینز، مطالعه درمان اعتیاد به نیکوتین با کمک سیلوسایبین را شروع کردند. درمانگران با هر فرد در کارآزمایی در مورد این فرآیند صحبت کردند، آنها را در مورد دوز مصرفی سیلوسایبین راهنمایی کردند و چند ساعت دیگر درمان را پیگیری کردند.
همانطور که انتظار میرفت، مردم توصیفهای معمولی عجیب و غریب از تجربه روانگردان ارائه کردند؛ اما از آنجایی که پژوهشگران سعی داشتند به افراد کمک کنند سیگار را ترک کنند و معنای زندگی را پیدا نکنند، این توصیفات را کنار گذاشتند و روی نتایج تمرکز کردند.
اگرچه مطالعه کوچک بود و فقط ۱۵ شرکت کننده داشت؛ اما نتایج قابل توجه بود. حدود ۸۰ درصد از افراد شرکت کننده در این مطالعه پس از ۶ ماه هنوز سیگار نکشیده بودند. در مقایسه، درمانهای استاندارد ترک سیگار مانند گفتگو درمانی یا جایگزینی نیکوتین که به زمان بسیار بیشتری یا داروی مداوم نیاز دارند، کمتر از ۳۵ درصد موفق هستند و معمولاً پس از ۶ ماه حدود ۲۰ درصد همچنان سیگاری باقی میمانند.
در عمق دادهها، ناهنجاریهای جالبی وجود داشت: افرادی که ادعا میکردند معنادارترین و به یاد ماندنیترین تجربه را در مورد سیلوسایبین دارند، کسانی بودند که در ترک سیگار موفقتر بودند.
از آن زمان، بسیاری از کارآزماییهای بالینی روی درمانهای روانگردان (بهویژه آنهایی که از سیلوسایبین و MDMA استفاده میکنند) انجام شدهاند که نویدبخش درمان طیف وسیعی از مسائل سلامت روان مانند PTSD، افسردگی، اعتیاد به الکل، OCD و اعتیاد به کوکائین بوده است.
لازم به ذکر است افرادی که تجربیات به یاد ماندنی بیشتری دارند، نتایج بهتری میگیرند.
پرسشنامه تجربه عرفانی
هر فردی که برای یک کارآزمایی بالینی در مرکز تحقیقات روانی و آگاهی جانز هاپکینز انتخاب میشود، به چیزی به نام پرسشنامه تجربه عرفانی پاسخ میدهد. دلیل آن هم این است که درمان موفق با کمک روانگردان به خوبی با یک نوع تجربه معنادار و به یاد ماندنی به نام تجربه عرفانی ارتباط دارد و بسیاری از افرادی که بهتر میشوند، پیشرفت خود را مدیون این پدیده عرفانی هستند.
برای داشتن چنین تجربهای لازم نیست مذهبی باشید. مایکل پولن، نویسندهای که خود را یک ماتریالیست سرسخت مینامد، در کتاب «چگونه ذهن خود را تغییر دهیم؟» تجربه مصرف سیلوسایبین را معنوی و عرفانی توصیف میکند.
مایکل پولن پس از تجربه خود نوشت:
من همیشه دسترسی به بعد معنوی را در گرو پذیرش ماوراء طبیعی فرض میکردم؛ اما اکنون چندان مطمئن نیستم.
دکتر پرادیپ بانسال که فردی آگنوستیک (ندانمگرا) است، میگوید رواندرمانی با کمک سیلوسایبین او را به نوعی دگرگونی مقدس و معنوی سوق داد.
بانسال میگوید:
من بیش از هر چیز دیگری، دانشمندی دو آتشه هستم؛ اما این تجربه به من آموخت که چیزهای زیادی وجود دارد که علم نمیفهمد و نمیتواند توضیح دهد.
گریفیث و تیمش در مرکز تحقیقات روانی جانز هاپکینز در تلاش برای توضیح آن هستند. آنها بر سه جنبه اصلی تجربه عرفانی تأکید دارند:
حس وحدت: این احساس تعلق به جهان و ارتباط با سایر افراد، موجودات و حتی جهان هستی است.
حس مقدس بودن: این حس لزوماً مذهبی نیست. این میتواند به سادگی احساس ارزشمندی در مورد یک تجربه باشد.
یک حس هوشمند: این احساس عمیقی است که به فرد میگوید این تجربه بهطور معتبر درست است. برای برخی از افراد، این احساس درستتر از هوشیاری عادی بیداری است.
بسیاری از مردم همچنین گزارش میدهند که خلق و خوی مثبت، احساس عشق و ارتباط با دیگران، بینش روانی ناگهانی و از دست دادن حس زمان و مکان دارند.
اگرچه شباهتهای زیادی در تجربیاتی که افراد در مورد یک داروی روانگردان خاص دارند وجود دارد؛ اما در این بین تفاوتهای زیادی نیز میتوانند وجود داشته باشند و درمانهای مبتنی بر روانگردان نیز میتوانند در برخی از افرادی که تجربه عرفانی ندارند، به خوبی کار کنند.
علاوه بر این، دستهبندی برخی از این تجربیات آسان نیست.
به عنوان مثال، در یک کارآزمایی در سال ۲۰۲۱ که برای بررسی افسردگی مرتبط با سرطان در مرکز سرطان آکیلینو در راکویل انجام شد، یک زن به محقق اصلی مانیش آگراوال درباره بینشی که در طول درمان با سیلوسایبین در یک کارآزمایی بالینی داشت، چیزهایی گفت.
او گفت درختی را دیده که مُرد و در خاکی غنی فروریخت و سپس به پرورش زندگی جدید کمک کرد. این رؤیا به او کمک کرد تا بفهمد که حتی پس از مرگ نیز به تغذیه و راهنمایی فرزندانش ادامه خواهد داد. این امر اضطراب او را در مورد بیماری و مرگ و میر کاهش داد و به او احساس آرامش بینظیری در زندگی روزمره داد.
دکتر آگراوال میگوید:
این دقیقاً بینش روانشناختی نیست. لزوماً معنوی یا عرفانی هم نیست. با اینحال برای این شخص خاص معنای عمیق و قدرت ماندگاری داشت.
متیو جانسون در مؤسسه جانز هاپکینز به چیزی اشاره میکند که دانشمندان در آزمایشهایش برای ترک اعتیاد به سیگار، «خودکارآمدی» مینامند. او این اتفاقات و تجربیات را «لحظات احمقانه» مینامد.
جانسون میگوید بیان آن با کلمات سخت است. پس از درمان، مردم اغلب نسخهای از عبارت «خدایا، من واقعاً میتوانم ترک کنم» را به او میگویند.
جانسون میگوید وقتی آن را با صدای بلند میگویید احمقانه به نظر میرسد؛ اما این یک چیز واقعی و بدیهی است.
متیو جانسون در این خصوص میگوید:
تقریباً مانند این چیزهایی است که آنها برای مدت طولانی با خود میگویند از نظر عاطفی بسیار تثبیت شدهاند (آنها آن را در قلب و استخوان خود احساس میکنند) و آنقدر قانع کننده است که به آنها میچسبد.
بهطور معمول، این افراد دقیقاً همان چیزی را که مشاهده کردهاند، قبلاً بارها و گاهی در لحظات عمیق بینش در طول درمان به خود گفتهاند. با اینحال، به نظر میرسد که وقتی این جملات مثبا با روانگردانها ترکیب میشوند، موضوع متفاوت است.
داستانهای بیشماری از این دست در دنیای رواندرمانی به کمک روانگردانها وجود دارد. ارتباط آنها با نتایج موفق واضح است. با اینحال تنوع آنها، تشخیص اینکه دقیقاً چه چیزی آنها را متحد میکند، دشوارتر خواهد کرد.
کاری که روانگردانها در مغز انجام میدهند
مهم است به خاطر داشته باشید که همبستگی نشانه علیت نیست. یعنی فقط به این دلیل که آسمان هنگام عطسه آبی است به این معنی نیست که آسمان آبی باعث عطسه شما شده است. و عطسه شما باعث آبی شدن آسمان نمیشود.
پس لازم است به یاد داشته باشید به این دلیل که تجربه روانگردان شما به یاد ماندنی یا معنادار است، به این معنی نیست که آن ویژگیهای خاص تجربه، باعث بهبود شما میشوند.
این قطعاً دیدگاه برخی از دانشمندان است که فکر میکنند روانگردانها به سادگی مغز فیزیکی را تغییر میدهند. برخی از آنها بر این باورند که هر حالت تغییر ذهنی یا بینش عمیق عرفانی فقط میتواند عوارض جانبی جالبی از این روانگردانها باشد.
برای این باید استدلال کرد. دانشمندان از قبل میدانند که روانگردانها معمولاً سیستم سروتونین مغز را تحریک میکنند. همچنین به نظر میرسد که آنها شبکه حالت پیش فرض مغز را خاموش میکنند (مسئول تکرار الگوهای فکری) و ایجاد مسیرهای عصبی جدید (قابلیتپذیری عصبی) را تحریک میکنند.
مشکل این است که بسیاری از چیزها میتوانند این اثرات را ایجاد کنند. یک جلسه مراقبه ممکن است شبکه حالت پیش فرض را خفه کند. دویدن طولانی در جنگل ممکن است فعالیت سروتونین را افزایش دهد. مصرف کوکائین ممکن است برخی از انواع انعطافپذیری عصبی را تقویت کند.
با اینحال، حداقل در کوتاه مدت، هیچ یک از اینها با اثرات بالینی چشمگیر تنها یک بار تجویز رواندرمانی با کمک روانگردان مطابقت ندارند.
تحقیقاتی وجود دارند که هنوز در مراحل اولیه هستند و با هدف کشف تغییرات فیزیکی خاص در مغز ناشی از داروهای روانگردان انجام میشوند. برخی از دانشمندان فکر میکنند که حتی بدون رواندرمانی نیز میتوان تغییراتی در مغز ایجاد کرد و به نتیجه مشابه رسید.
به عنوان مثال، دکتر دیوید اولسون، دانشمند علوم اعصاب شیمیایی در آزمایشگاه UC Davis، نوع خاصی از نوروپلاستیسیته در قشر جلوی مغز را به صفر رسانده است. او معتقد است که این نوع رشد عصبی میتواند علت بهبود افراد مبتلا به انواع بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب و PTSD باشد.
آزمایشگاه اولسون چندین دارو تولید کرده است که به عقیده آنها این نوع رشد عصبی را بدون ایجاد اثرات ذهنی که اغلب با داروهای توهمزا رایج مرتبط است، تحریک میکنند. آنها قبلاً این ترکیبات را روی حیوانات آزمایش کردهاند و در حال انجام مطالعات ایمنی اضافی هستند. اگر همه چیز خوب پیش برود، آنها امیدوارند تا اواخر امسال دو مورد از این ترکیبات را روی انسان آزمایش کنند.
اولسون میگوید ممکن است روزی داروهایی مانند اینها برای مصرف خانگی تجویز شوند و شاید حتی بدون رواندرمانی نیز بتوان به نتایج مطلوب رسید.
دانشمندان باید تحقیقات بیشتری را انجام دهند تا ببینند آیا چنین چیزی امکانپذیر است یا خیر.
بازگشایی پنجرهای برای شفا
دکتر گل دولن، عصبشناس، نظریهای دارد که به گفته او اثرات روانشناختی و فیزیکی درمانهای مبتنی بر روانگردان را با هم مرتبط میکند.
دولن و تیمش در آزمایشگاه جانز هاپکینز، تحقیقات روانگردان خود را بر مبنای مفهوم علمی تثبیت شده «دورههای بحرانی» قرار میدهند. مادامی که حیوانات و انسانها از نوزادی تا بزرگسالی رشد میکنند، دورههای بحرانی پنجرههای زمانی خاصی برای یادگیری بهینه هستند.
به عنوان مثال، بچه اردکها (و سایر پرندگان وحشی) حدود ۱۵ ساعت پس از تولد روی هر جسم متحرکی که میبینند دل میبندند و شروع به دنبال کردن آن میکنند. این جسم متحرک معمولاً اردک مامان است؛ اما در شرایط غیرعادی ممکن است حیوان دیگری باشد و اگر بچه اردک هیچ جسم متحرکی را در آن بازه زمانی نبیند، روی چیزی دل نمیبندد.
در انسانها، یک دوره حساس زبانی وجود دارد که از بدو تولد باز میشود و در حدود ۸ سالگی بسته میشود. این دوره برای هرکسی که میبیند چطور بچهها میتوانند زبان جدیدی را انتخاب کنند، واضح است.
تحقیقات جدیدتر نشان میدهند که ممکن است دورهای به نام «یادگیری پاداش اجتماعی» وجود داشته باشد که طی آن نوجوانان یاد میگیرند برای تعامل گروهی، ارزش قائل شوند. ممکن است تعدادی دوره دیگر مربوط به یادگیری اجتماعی، عاطفی و حتی فیزیکی نیز وجود داشته باشد.
هنگامی که پنجره یک دوره بحرانی خاص شروع به بسته شدن میکند، یادگیری و سازگاری در آن منطقه خاص برای مغز شما بسیار سختتر میشود.
دکتر دولن و تیمش فکر میکنند MDMA و شاید دیگر روانگردانها، بهطور موقت تعدادی (شاید همگی) از این دورههای بحرانی را بازگشایی میکنند.
دکتر دولن میگوید:
یک خاطره، فقط در یک مکان نیست. این یک شبکه پیچیده از اتصالات سیناپسی است که از مغز عبور میکند. یک خاطره واحد ممکن است شامل حوزههای متعددی از یادگیری اجتماعی، فیزیکی و روانشناختی باشد که هرکدام دوره بحرانی بسته خود را دارند.
شما نمیتوانید فقط یک داروی روانگردان مصرف کنید و به باشگاه بروید و PTSD خود را درمان کنید.
دولن میگوید بازگشایی این دورهها با داروهای روانگردان میتواند مغز را آماده کند تا بتواند معنای یک حافظه آسیبزا یا الگوی فکری ناسالم را سازماندهی و تنظیم کند.
دولن با دقت به این نکته اشاره میکند که این پرایمینگ فقط اولین قدم است. دولن میگوید باید حافظه یا خاطرات مناسب را در یک محیط امن و مناسب و با یک درمانگر آموزش دیده به عنوان راهنمای خود فعال کنید.
اگر دولن درست میگوید، جنبههای فیزیولوژیکی و روانشناختی درمان آنقدر ادغام شدهاند که تقریباً غیرممکن است که از هم جدا شوند.
یک روش درمانی جدید
از برخی جهات، برای درک نحوه عملکرد روانگردانها، ابتدا باید درک کنید که چگونه آنها کار نمیکنند. به این معنا که آنها مانند سایر داروهای روانپزشکی موجود عمل نمیکنند.
به عنوان مثال، متادون گیرندههای مواد افیونی خاص را هدف قرار میدهد تا از علائم ترک اعتیاد به هروئین جلوگیری کند. وارنیکلین به گیرندههای نیکوتین متصل میشود تا هوس سیگار را مهار کند. SSRIها (داروهای ضد افسردگی) سروتونین بیشتری را برای بهبود پیامرسانی سلولهای مغزی در دسترس قرار میدهند.
هر یک از این داروها به روشی متفاوت برای درمان یک بیماری خاص عمل میکنند و اثرات نیز با قطع مصرف دارو متوقف میشوند.
در درمان با کمک روانگردان، یک دارو مانند سیلوسایبین، به همان شیوه برای درمان طیف وسیعی از شرایط سلامت روان عمل میکند. اثرات اغلب بسیار فراتر از اثرات حاد دارو باقی میمانند و درمان به جای جدا بودن از دارو، بخشی جدایی ناپذیر از روشی درمانی کلی است.
این نشاندهنده شیوهای اساساً جدید از درمان سلامت روان است که به سادگی در دوگانههای درمان قبلی مانند «داروها در مقابل درمان» قرار نمیگیرد.
اگر درمان با کمک روانگردان به افراد کمک کند سیگار را ترک کنند، آیا داروی روانگردان مغز فیزیکی را به شدت تغییر میدهد که به نوبه خود دیدگاه و رفتار را تغییر میدهد؟ یا چیزی در مورد خود تجربه روانگردان وجود دارد که دیدگاه و رفتار را تغییر میدهد؟
پاسخ هنوز مشخص نیست.
ثمرات درمانهای روانگردان
بنابراین، ما در مورد نحوه عملکرد درمانهای مبتنی روانگردان بهطور قطعی چه میدانیم؟
گریفیث میگوید در بهترین حالت، میتوان گفت که به نظر میرسد درمانهای مبتنی بر روانگردان، آگاهی را به روشی منحصربهفرد تغییر میدهند؛ اما حتی آن هم چندان قطعی نیست، زیرا با وجود پیشرفتهای عظیم در علم و فناوری مغز، دانشمندان هنوز نمیتوانند ماهیت اولیه آگاهی را توضیح دهند.
گریفیث میگوید اگر خودمان را به جستجوی توضیحات تقلیلگرایانه در فیزیولوژی مغز محدود کنیم، احتمالاً کوتاهی میکنیم. اگر آن را با توضیحات روانشناختی و حتی فلسفی ترکیب کنیم، ممکن است کمی به درک کامل نزدیکتر شویم؛ اما مکانیسم کامل درمانهای مبتنی بر روانگردان ممکن است همیشه تا حدی، در هالهای از رمز و راز باقی بماند. شاید این اشکالی ندارد.
ویلیام جیمز به عنوان یک پژوهشگر میگوید ارزش یک تجربه متعالی را باید بر اساس ثمرات آن قضاوت کرد. یعنی روشی که در آن دیدگاه یا رفتار شما پس از تجربه تغییر میکند. با این استاندارد، ثمرات روان درمانی با کمک روانگردان حداقل در آزمایشات بالینی فعلی واقعاً چشمگیر است.
شاید در حال حاضر حداقل همین ثمرات کافی باشند.